تفریح یه روزه ما به لواسان....
گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟؟ آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی ...؟! مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی...! ...
نویسنده :
فرشته
16:25
بدون عنوان
سی ام آذره و یک شب زیبا یه شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده ...
نویسنده :
فرشته
14:31
بدون عنوان
بدون عنوان
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه میزنم زمین هوامیره نمیدونی تا کجا میره من این توپو نداشتم مشقامو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد. تو عاشق این شعر هستی و باهاش میرقصی.... ...
نویسنده :
فرشته
21:50
بدون عنوان
آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم دوریش برام مشکله کاشکی اونو می بستم ای خدا چی کار کنم آهو مو پیدا کنم ای خدا چی کار کنم آهو مو پیدا کنم وای چکنم وای چکنم کجا اونو پیدا کنم کاشکی اونو می بستم کاشکی اونو می بستم ...
نویسنده :
فرشته
21:46
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
وقتی از بیمارستان مرخص شدی دایی واسه خوشحالی تو برات تاب خریده بود که تو عاشقش شدی و همش سوارش میشدی و ما هلت میدادیم و البته بیشتر مواقع خوابت میبرد. این عروسکم عمه ناهید وقتی اومده بود ملاقاتت برات خریده بود. ...
نویسنده :
فرشته
18:44