آویسا آریان نژادآویسا آریان نژاد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

برای دختر نازم آویسا

بدون عنوان

سی ام آذره و یک  شب زیبا یه  شب بلند به اسم شب یلدا شب شب نشینی و شادی و خنده شبی که واسه ی همه خیلی بلنده همه ی اهل خونه خوشحال و خندون آجیل و شیرینی و میوه  فراوون شب قصه گفتن و یاد قدیما قصه ی لحاف کهنه ی ننه سرما شب یلدا که سحر شد،فصل پاییز میره جای پاییز رو زمستون می گیره ننه سرما باز دوباره برمی گرده کوله بارش رو پر از سوغاتی کرده   ...
29 آذر 1392

بدون عنوان

یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید و آبیه میزنم زمین هوامیره نمیدونی تا کجا میره من این توپو نداشتم مشقامو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد.   تو عاشق این شعر هستی و باهاش میرقصی....       ...
27 آذر 1392

بدون عنوان

آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم دوریش برام مشکله کاشکی اونو می بستم ای خدا چی کار کنم آهو مو پیدا کنم ای خدا چی کار کنم آهو مو پیدا کنم وای چکنم وای چکنم کجا اونو پیدا کنم کاشکی اونو می بستم کاشکی اونو می بستم ...
27 آذر 1392

بدون عنوان

    وقتی از بیمارستان مرخص شدی دایی واسه خوشحالی تو برات تاب خریده بود که تو عاشقش شدی و همش سوارش میشدی و ما هلت میدادیم و البته بیشتر مواقع خوابت میبرد. این عروسکم عمه ناهید وقتی اومده بود ملاقاتت برات خریده بود. ...
27 آذر 1392